روزی که از کوچه ی احساس دلم میگذری
نرم و آهسته گذر کن …
که دلم
سخت
به احساس دلت
محتاج است …
شاید احساس دلت رنگ جدیدی بدهد
به گل قالی بی جلوه ی این کنج اتاق
شاید ابعاد جدیدی به دلم راه گشود
که نگویم تنگـــست …
که نگویم دلتنــــگ
و بگویم برپاست …
و بگویم مشتاق، پی دیدار شماست …
شاید آسان بشود گفت: " تحمل" و
ببینی لبخند همچنان پابرجاست …
شاید آسان بشود گفت: ســــــــلام
نویسنده شعر
شعر های زیبا
لبریزم کن از عشق بیکرانت
قلب شکسته به انسان قدرت می دهدتابتواندبهتردرک کند. گاهی باید دروغ را راست پنداشت خدایا ... دو کس در قطعه زمینی نزاع می کردند،هر یک می گفت:« از آن من آسمان روی سرم سنگینی میکند رفتم ‚ مگو ‚ مگو که چرا رفت ‚ ننگ بود خدایا... دلم مرهمی می خواهد از جنس خودت! نزدیک؛ بی خطر، بخشنده...
وای ؛ باران باران دیشب ی مطلب مهم درباره ضرر های قلیون تو مجله خوندم مــادر یعنـی آرامـش از پیــرمـــرد و پیــــرزنــــی پـــرسیـــدنـــد تقدیم به مادر عزیزم جز تو،گر گیرم کسی یارم شود کی تو چو بی باک غمخوارم شود ما همه جوییم یار مهربان کی شود یاری که چون مادر شود هر که می خواهد بفهمد عشق تو هیچ راهی نیست مگر مادر شود فرهنگ لغت ها نیاز به ویرایش دارند برای معنی دلتنگی احتیاج به اینهمه کلمه نیست دلتنگی یعنی تو.... شیشه ای میشکند یک نفر می پرسد که چرا شیشه شکست؟ یک نفر میگوید: شاید این رفع بلاست دیگری می پرسد شیشه پنجره را باد شکست؟ دل من سخت شکست هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید از خودم می پرسم ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر بود
یاریم ده در شکر و سپاست
نیرویم بخش در حمد و ثنایت
قدرتم ده در عبادت و بندگی و
آرامم کن از بیقراری و بیتابیت
صبری بزرگم ده تا بر همه درد و رنجها غلبه کنم
ژرفای احساساتم از بیکران اقیانوس به بی نهایت کهکشان می رسد
وقتی به اقیانوس همرنگ اسمان می نگرم گویی اسمان و زمین یکی
شده است
آن وقت بغض گریه ها گلویم را میفشارد
قلبم از شوق تو میجوشد
میخروشد
بیشتر از عشـــــــق بر تـــــــو عاشقــــــــــــــم . .
و گاهی راست را دروغ !
بی فریب خوردن ،زندگی سخت است
بدون نوازش های تو ...
میان دست های زندگی ،
مچاله می شویم ...
نوازشت را از ما نگیر ...... !
است.» نزد عیسی ( علیه السلام ) آمدند، عیسی گفت: « زمین چیز
دیگری می گوید. » گفتند: « چه می گوید ؟» گفت:
« زمین می گوید هر دو از آن منند ! »
روزهایم کش امده
هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم
باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم
روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند
چون
من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام
تمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت چو نور صبح
بیرون فتاده بود یکباره راز ما
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خنده های وحشی طوفان گریختم
از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله آتش زمن مگیر
می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش
در دامن سکوت به تلخی گریستم
نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم
سلام
کسی هم نگران سرد بودن دستهایم زیر باران نیست...
راستی !
همهی اینها بهانه ایست که باز هم یادت بیفتم
این روزها کجایی؟
چترت را برده ای؟؟...
شیشه ی پنجره را بَاران شست.
از دل من اما ،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران
پرمرغان نگاهم را شست.«حمید مصدق
خیلی ترسیدم!
بیاین به هم قول بدیم تا آخر عمر
دیگه هیچ وقت مجله نخونیم!!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
موجودیست بدجنس كه شبها به كمد لباسها حمله كرده و لباسهارا تنگ میكند!
پــدر یعنـی آسایـش
خــدا هرگـز این دو تا رو ازتون نگیـره !!!
شمـــا چطـور 60 ســال بــا هــم زندگـــی کــردیــد
گفتنــد مــا مربــوط به نسلـی هستیــم کــه
وقتـــی چیــزی خــراب میشــد تعمیـــرش میکــردیــم نــه تعــویضـــش ... !!!!♥
Power By:
LoxBlog.Com |